خوش آمدگویی
قابل توجه بازديد کنندگان عزيز
زمایش عشق را در این داستان جذاب ببینید قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذابو ...
این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.
توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .
درباره
داستان عاشقانه , داستان کوتاه ,
- چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟ پس کی میخوای آدم بشی؟ نکنه دوباره معلمت کتکت زده که اینجوری شدی؟ چرا لال مونی گرفتی حرف بزن دیگه؟
صدای هاجر خانم بود. زنی قد بلند و کشیده که از اکثر زنان آبادی سر و گردنی بلندتر بود، هم قدش هم زبانش. روسری اش را همچون زنانی که سر درد دارند دور سرش بسته و چند تار موی طلایی اش از حریم روسری جا مانده بودند. همانند خیلی از زنان آبادی چادر به دور کمر بسته بود و در حالی که مشغول پخت نان بود با عصبانیت سمت علی رفت؛ ترس سراسر وجود علی را احاطه کرده بود. لباسهای زمستانی علی را از تنش در میاورد که گفت:
- خاک بر سرت با این درس خوندنت. یکم از خواهرت زهرا یاد بگیر. اون از بابات که صبح تا شب سر کاره و تا برگرده دلم هزار راه میره اینم از تو که به جای اینکه کمکم کنی همش عذابم میدی.
درباره
داستان عاشقانه , داستان کوتاه ,
داستان جدید نمره نقاشی
.
درباره
داستان عاشقانه , داستان کوتاه ,
درباره ما
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ************** با سلام خدمت کاربران گرامی به سایت تفریحی شمال ناز | عسل ناز خوش آمدید لطفا در سایت عضو شوید با تشکر
اطلاعات کاربری
نظرسنجی
دوست دارید چه رمان هایی در سایت قرار بگیرد؟
صفحات جداگانه
تبلیغات متنی
تبلیغات متنی
آمار سایت
کدهای اختصاصی